o*o*o*o*o*o*o*o
وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد
پلک نزد، پلک نزدم
هرچی نزدیک تر می شد زیباتر
می شد
وقتی بهم رسید یه لبخند زد و گفت
چقدر دلم برات تنگ شده بود
نگاش کردم و گفتم منم همینطور
خوشحال شد
گفت چه دورانی بود!! یادش بخیر
خیلی دوس دارم برگردم به
اون روزا
سرم رو تکون دادم و گفتم
منم همینطور
گفت من از بچه های اون دوران
خبر ندارم، تو چی؟
گفتم منم همینطور
تو چشمام نگاه کرد و گفت راستش
من خیلی ناراحتم از اتفاقی که
بینمون افتاد
من همیشه دوسِت داشتم
یه لبخند زدم و گفتم منم همینطور
گفت تو اصلا منو شناختی؟
سرم رو دادم بالا و گفتم نه
گفت منم همینطور
وقتی داشت می رفت بهم گفت
هنوز می نویسی؟
گفتم آره، توام هنوز نقاشی
می کنی؟ گفت آره
بغلم کرد و گفت امیدوارم ده سال
دیگه باز همدیگه رو ببینیم
گفتم منم همینطور
رفت
چشمام رو بستم و به این فکر کردم
که ما ده سال پیش
قول داده بودیم همه چی رو
فراموش کنیم
ولی یادش بود.. منم همينطور
o*o*o*o*o*o*o*o
حسین حائریان
o*o*o*o*o*o*o*o
به هم قول داده بودیم عکس های پروفایلمون همیشه ست باشه
همیشه عکس های عاشقونه واسم میفرستاد و میگفت این عکس رو بزاریم پروفایلمون
یه روز دیدم عکسش رو عوض کرد و عکس سلفی خودش رو گذاشت
منم سر قولی که داده بودم عکسش رو گذاشتم رو پروفایلم
دیدم بعد نیم ساعت پیام داد دیوونه من حواسم نبود عکس خودم رو گذاشتم رو پروفایلم تو دیگه چرا گذاشتی
گفتم آخه قول دادیم همیشه ست باشیم
گفت بردار الان فامیلاتون مسخرت میکنن
روزی که ازم جدا شد
عکس سیاه گذاشت رو پروفایلش
منم عکس سیاه گذاشتم
بعد چند دقیقه دیدم یه عکس گذاشت که نوشته بود: دیگر نمیخواهمت یادم تو را فراموش
پیام داد مثل همیشه ست کن، پای قولی که دادی بمون این عکسی که گذاشتم رو بزار تموم شه، دیگه نمیخوامت
تمام صفحه گوشی پر اشک شد تا دلم اومد و اون عکس رو گذاشتم
پیام داد : آها حالا شد
بعد چند دقیقه یه عکس جدید گذاشتم که نوشته بودم: دیگر نمیخواهمت ولی دروغ میگویم تو باور نکن
منتظر بودم اونم عکسش رو با من ست کنه
....اما
o*o*o*o*o*o*o*o